سعیده آل ابراهیم | شهرآرانیوز؛ زمانی که به دنیا آمد، روحش هم خبر نداشت که در میان خانوادهای چشم به جهان گشوده است که هنر خیاطی موروثی میان آنها دست به دست میشده است. خرید لباس از بازار در خانواده آنها معنایی نداشت به این دلیل که -بیش و کم- همهشان حتی بعضی از مردان آنها طراحی و دوخت لباس را یاد گرفته بودند. ناهید دلشاد راد از نوجوانی نه برای حفظ هنر موروثی خانواده، بلکه از روی اصرار و علاقه خودش جذب دوخت و دوز شد. او از دوازدهسالگی دستش با نخ و سوزن آشنا شد و خیاطی، گلدوزی، بافتنی و ... را از مادربزرگ آموخت. او از همان ابتدا به الگوهای دیگران برای خیاطی بسنده نمیکرد و هر ایدهای در ذهنش جولان میداد، آن را روی کاغذ پیاده میکرد.
حالا بیش از تعداد سالهای عمرش، یعنی ۵۵ هنر آموخته و تدریس کرده است. برخی از هنرهای خاکخورده را احیا کرده و پیشگام مد در حوزه لباسهای سنتی است. دلشاد راد، نواده سید ابوتراب غزنوی مهرابشاهی است که در دوره قاجار خیاط فرنگیدوز ایران بوده و دوره طراحی دوخت را در مسکو گذرانده است. او برای اولین بار کت و شلوار و کت و دامن را مردم در ایران دوخت و چرخ خیاطی «کهلر» را وارد ایران کرد. او بهجرئت میتواند بگوید که لباسهای ۳ یا ۴ نسل خانواده کار خودشان است. داییها و برادرهایش هم دوخت و دوز بلدند. با اینکه آن را به عنوان حرفه دنبال نکردهاند، اما زیر و بم این هنر را یاد دارند. نام کاری دلشاد راد خاتون زردوز زرنگار مشهد است و سالهاست در مدرسهها، خانه فرهنگ و ... زکات هنرش را میپردازد.
ناهید دلشاد راد متولد سال ۴۵ در تهران است. خوشذوق و خوشصحبت است و شادابی و تازگی ناشی از علاقه او به کارش، در کلامش هم پیداست. محل کارش در مجتمع امامرضا در پارک ملت است، در اتاقی که در، دیوار و پنجره آن پر از هنرهای سکهدوزی، زغرهدوزی، چهلتکهدوزی، پیلهدوزی، پتهدوزی، سوزندوزی و ... است و صندلیهای چوبی میان کلاس که مدتهاست در پی همهگیری کرونا خالی ماندهاند. صحبتهایمان در دل آن اتاق که هنرجویان زیادی را به خود دیده است و میان رنگ و فرهنگ اقوام گل میاندازد. البته مانند هر جای دیگری، کرونا به کلاسهای هنر هم سرک کشیده و به همین دلیل، مدتهاست که آموزش هنری میان دلشاد راد و هنرجویانش رد و بدل نشده است.
اولین لباسم را از یک چارقد آبی دوختم
همیشه خلاقیت را چاشنی دوخت لباسها میکرد. وقتی ایدهای به ذهنش میرسید، معطل الگوهای از پیش تعیین شده نمیماند و خودش دست به کار میشد. هنوز به یاد دارد که اولینبار از چارقد آبی مادرش یک لباس دوخت. «آن روسری را مثلثی تا زدم. از ۲ مثلث آستین و از ۲ مثلث دیگر تنه لباس را دوختم. آن موقع تازه گلدوزی یاد گرفته بودم و با نخ گلابتون روی آن را تزیین کردم. اما لباس را از مادرم پنهان میکردم به این دلیل که میترسیدم دعوایم کند، اما یک روزی که اتفاقی آن را دید، تشویقم کرد و از آن به بعد وسایل موردنیاز خیاطی و گلدوزی را برایم فراهم میکرد.»
ذوق و علاقهاش آنقدر بود که حتی در خواب هم کارهای هنری را میدید. دبیرستانی بود و حتی یک زنگ تفریح هم بیکار نبود و رایگان به بچهها کارهای هنری یاد میداد تا جایی که مدیر دبیرستان کلاسی جداگانه به او اختصاص داد تا هنرش را در اختیار دانشآموزان بگذارد. «کمکم از گروه دانشآموزان به گروه معلمان رفته بودم. به یاد دارم که زنگهای تفریح، معلمان من را به دفتر میبردند، چای و قهوه به من میدادند تا هنر یاد بگیرند.»
تقدیرم لباس خیاطی بر تن کرد
او به گمان خودش قرار نبود که خیاط شود. ذوق شعر و شاعری داشت و در حوزه آکادمیک هم به پزشکی علاقهمند بود، اما روزگار او را به سمتی برد که خیاط، طراح و مدرس دوخت لباس شود. «سال ۶۴ به همراه خانواده برای زندگی ساکن مشهد شدیم به این دلیل که پدرم محیط این شهر را برای پرورش ما بهتر میدید. آن موقع رشته تجربی میخواندم. همان روزها بود که با همسرم ازدواج کردم و زمانی که کنکور دادیم، من در تهران و او دانشگاه مشهد قبول شد. نمیخواستیم اول زندگی از هم دور بمانیم. به همین دلیل من به نفع تحصیل همسرم کنار کشیدم و خیاطی را جدیتر از قبل دنبال کردم.»
مهندسی معکوس
دلشاد راد به اندوختهای که از این هنر داشت قانع نبود و دوست داشت همه فوت و فن کار را مانند مومی در دست داشته باشد، به همین دلیل، علاوه بر اینکه در خانه برای اعضای خانوادهاش لباس میدوخت، به آموزشگاه هم میرفت تا دورههای مختلف خیاطی را ببیند. «ابتدا کارم را با یک چرخ خیاطی و مانکن شروع کردم. کم کم دایره مشتریهایم از خانواده و فامیل عبور کرد و غریبهها هم سراغم میآمدند. کار به جایی رسید که آنقدر مشتری داشتم، نمیتوانستم یکتنه به آنها پاسخگو باشم. به همین دلیل شاگرد میگرفتم. آن زمان ماهی ۵۰۰ هزار تومان درآمد داشتم که زیاد بود. جدا از آن، دوست داشتم در دنیای خیاطی چیزهای بیشتری کسب کنم. از فروشگاههای تاناکورا لباس میخریدم. آنها را میشکافتم، الگو میکشیدم و از روی آن لباس میدوختم. حالا به این کار مهندسی معکوس میگویند.»
همینطور گوش به گوش آوازه هنر او در شهر پیچید و به آموزش و پرورش رسید. آنها برای این هنر در حوزه کار و دانش، استادکار نداشتند. دلشاد آن زمان جوانی بیستوپنجساله بود و اداره، توقع داشت با زنی میانسال روبهرو شود، اما به هر حال کیفیت و دوخت تمیز نمونه کارها مخالفتی برای پذیرش او به عنوان یک معلم باقی نگذاشت. «همان سال برای من حکم دبیری زدند. ساعتهای زیادی به صورت حقالتدریس به دانشآموزان طراحی لباس نازکدوزی و ضخیمدوزی میآموختم. جدا از آن، دوخت و دوز لباسها را در خانه هم ادامه میدادم. زمان زیادی را در طول روز برای کار میگذاشتم، اما علاقهام به کار موجب شده بود از این شلوغی کلافه نشوم. به اصرار همسر و خانوادهام، کار در خانه را کنار گذاشتم تا فشار کاریام کمتر شود.»
خانههای فرهنگ، سرآغاز کارآفرینی
ناهید دلشاد راد اولین کسی بود که مدرک طراحی لباس از فنی و حرفهای استان را گرفت. کار در آموزش و پرورش را نیز ادامه داد تا زمانی که به دلیل بارداری مرخصی گرفت. پس از زایمان نیز پسر کوچکش را همراه خودش به کلاسها میبرد. یک چشمش به پسرش بود و چشم دیگرش به دست هنرجویان تا قلق کار را از بر شوند. «علاوه بر اینکه لباس میدوختم، تزیینات آن را خودم انجام میدادم و این هنر را آموزش میدادم. آن زمان در خانههای فرهنگ، خیاطی را به بانوان یاد میدادم. بعد از مدتی تصمیم گرفتم دوختهای سنتی را نیز به آموزشها اضافه کنم، زیرا این آموزش هزینه کمی داشت. علاوه بر آن، این هنر میتوانست برای بانوان اشتغالزایی کند. استقبال بانوان از این هنر زیاد بود. ضمن اینکه خلاقیت را در کار نیز خرج میکردم. برای نمونه، آن موقع ترمه را روی میت میانداختند، اما با مطالعاتی که انجام دادم متوجه شدم در زمان قدیم، ترمه را روی جهیزیه دختر استفاده میکردند. من دوباره این موضوع را احیا کردم.»
او حتی سرمهدوزی را نیز که هنر اصفهان و تهران بود برای آموزش به مشهد آورد. آنقدر استقبال زیاد بود که کلاس ظرفیت پذیرش بیشتری نداشت، اما بانوان حاضر بودند ایستاده این کارهای هنری را یاد بگیرند. «هیچوقت به دانستههای خودم کفایت نمیکردم و برای اینکه سطح آموزشم به مردم پایین نباشد، به دورههای آموزشی میرفتم. میشود گفت تشنه هنر بودم. هنوز هم هستم. هر هنری که ببینم، دوست دارم که آن را یاد بگیرم.»
دلشاد راد معتقد است عاشق این کار است و هیچوقت برای کسب درآمد کار نکرده، زیرا از ابتدا خانواده مرفهی داشته است. به یاد دارد که در دوران دفاع مقدس در مصلی مشهد به جنگزدهها هنر میآموخت. سال ۸۱ بود که نمایشگاهی با نام لباسهای سنتی برپا شده بود، اما نمایشگاه پر بود از لباسهای کهنه و چرخدوز. دلشاد همان روز اعتراضش را به گوش مدیریت رساند و بعد از ارائه نمونه کارهایش، قرار بر این شد که در مجتمع پارک ملت تدریس کند.
هنری که دستگیر چرخهای زندگی شد
اگر بخواهیم حساب و کتاب کنیم، تاکنون به بیش از ۱۰ هزار بانو هنر آموزش داده است که اغلب این آموزشها زندگی آنها را زیر و رو کرده است. کارآفرین شدهاند. حتی بعضیهایشان صادرات دارند. حال خوش و زندگی بر وفق مراد، همان چیزی است که او خودش را در آن سهیم میداند. «خیلی از هنرجویانم زندگیشان از این رو به آن رو شد. هنرجویی در رشته سرمهدوزی داشتم که شوهرش بیکار بود. یک دختر پنجساله و یک پسر هفتساله داشت و در یک اتاق خانه مادرشوهرش زندگی میکردند. اکنون علاوه بر اینکه بهترین سرمهدوز شده، از درآمدش ۳ طبقه خانه ساخته است. در یک طبقه آن ساکن است، یک طبقه را اجاره داده و آن یکی را فروخته است. جدا از آن، برای همسرش مغازه باز کرده است، پسرش مهندس شده و دخترش هم دانشجوست.»
او از زمانی که در این مجتمع شروع به کار کرد، در پایان هر ترم آموزش خود، نمایشگاه برپا میکرد و البته با استقبال مردم روبهرو میشد. همین امر موجب شد به این فکر بیفتد تا نگارخانه مجتمع را تجهیز کند و بهتر کارها را به نمایش بگذارد. او اولین کسی بود که مانتوهای سنتی را در ایران رایج کرد. بعد از انقلاب، نمایشگاه تخصصی مد و لباس نداشتیم. حتی تهران چنین نمایشگاهی را برپا نمیکرد، اما او اولین کسی بود که جسارت کرد و نمایشگاه لباس ایرانیاسلامی را مطرح کرد. «آن زمان برپا کردن نمایشگاه مد و لباس سخت بود و مخالفت میکردند، اما رایزنی کردم و توضیح دادم که لباس ایرانی زیبا، عفیف و پوشیده است. خوشبختانه تاکنون توانستهام بیش از ۲۰ نمایشگاه تخصصی راه بیندازم. در هر کدام از این نمایشگاهها نیز سعی کردم خلاقیت داشته باشم. برای نمونه، چادر دانشجویی و چادر ساتنی را طراحی کردم و دوختم که خوشبختانه استقبال هم شد.»
استاندارد طراحی لباس در ایران پایین است
او تا به حال علاوه بر جای جای ایران، به بیش از ۲۰ کشور دنیا سفر کرده و از هر کشور یک هنر با خود به همراه آورده است. برای نمونه، نقاشی روی پارچه را از اندونزی و مالزی و روباندوزی را از چین یاد گرفته است. «در نتیجه سالها تحقیق و پژوهشی که داشتم، متوجه شدم صنعت مد لباس کشورمان الگوی بزرگی است که باید حفظ شود. بزرگترین موزههای دنیا را دیده و متوجه شدهام سوزندوزی و گلابتوندوزی ایران تا آن کشورها رفته است، اما ما از آنها درست استفاده نکردهایم. متأسفانه هماکنون استاندارد طراحی لباس در ایران خیلی پایین است، در حالی که ما بهترین ترکیب رنگها و بالاترین تأثیر روانی را در پوششمان داریم. امیدوارم این استاندارد به سطح بینالمللی برسد، اما رانت وجود دارد و کسانی در این حوزه فعالیت میکنند که توانایی و استعداد چندانی در این زمینه ندارند.»
به عنوان کسی که سالهاست در حوزه آموزش و پژوهش طراحی لباس و سوزندوزیهای سنتی کار میکند، عضو انجمن هنرهای تجسمی استان خراسان و هنرمندان کل کشور است و حتی در سال ۸۷ کارآفرین نمونه کشوری شناخته شده است، بر این باور است که سبکهای لباسی که بهتازگی وارد بازار میشود تناسبی با فرهنگ ما ندارد، زیرا اطلاعات مردم در این زمینه کم است. «اولین باری که برای ارائه مانتوای سنتی نمایشگاه زدم، مخاطبانم بیشتر هنرمندان بودند. به من میگفتند: چهطور میخواهی این لباسها را تن مردم کنی؟ من همیشه پاسخ میدادم که بالأخره یک روز مردم ما به اصل خودشان برمیگردند. من آرزو دارم لباس ایرانی را تن مردم ایرانی کنم.»
میخواستم هویت ایرانی را به لباسها برگردانم
دلشاد راد در سفرش به کشورهای خارجی مشاهده کرد که مردم این کشورها زبان و پوشش اصیل خود را حفظ کردهاند و پیشرفت هم کردهاند. همین امر او را در هدفش مصممتر کرد. او نمادهایی از تاریخ لباس ایران پیدا کرد و به عنوان مانتوی سنتی به مردم ارائه داد. لباسی که خودش بر تن دارد یک پالتوی پتهدوزی شده با رنگی شاد است که چیزی از عفاف و پوشیدگی هم کم ندارد. «در همه فرهنگهای ایران ردا، قبا و عبا داریم. این لباسها با سوزندوزی تزیین میشده است که ضمن افزودن زیبایی به لباس، پوشش در نقاط ضعیف بدن هم بوده است. من سعی کردم هویت ایرانی را به لباسهایمان برگردانم.»
او به عنوان کسی که سرمایهاش را صرف تولید و نوآوری در احیای هنرهای سنتی کرده و تاکنون ۱۲ جلد کتاب را در همین تالیف کرده است، هنرمندانی مانند خودش را در این زمینه مهجور میداند. «کارشناسی درست در نمایشگاه مد و لباس نداریم و این ضعف استان خراسان است. تنها خواستهام از مسئولان این است که استادکارها را از یاد نبرند. دستکم از من و افرادی دیگر عمر و سرمایهمان را در این کار گذاشتهایم نظر کارشناسی بخواهند.»